با هزار ذوق به زبان نیامدنی می گویی:
بیقراری هایم را از پشت آن طرفهای دنیا ، کسی بی خبر از همه جا زنگ می زند و نشانه ای می آورد :
و تواصوا بالحق و تواصو بالصبر! یعنی که آرام ، آرام !
خیره می شوم به رگه های کوچک قرمزی که نم نمک سر در می آورند از کنار آن گنبد خضرا
کفر نیست گفتن از قداست چشم های سبزی
که آبی می شوند!
آبی.. آبی .. ، رنگ همه ی اشک های زلال دنیاست.
عکس ستاره ی سیاه درب و داغانی چون من هم وقتی می افتد به آسمان سبز شما
همه چیز آبی می شود..!
و رگه های کوچک قرمزی که خودم نمی توانم توی چشم های خودم ببینم
اما حضورشان را حس می کنم لابلای این لحظات.......
إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ﴾۲﴿
إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ
وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ
سوگند به عصر که بی تردید انسان در زیان کاری بزرگی است
مگر کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده اند
و یکدیگر را به حق توصیه نموده و به شکیبایی سفارش کرده اند
استاد محمدهادى معرفت
ترجمه: واحد پژوهش موعود
کردن زمین از عدل و داد، بعد از آنکه از ظلم و ستم آکندهشده، وحدت نظر دارند.مذاهب مختلف و دیدگاههاى متفاوت، در اعتقاد بهظهور مهدى از آل محمد، صلىاللهعلیهوآله، در آخرالزمان، براى پرنتشریفنیز روایات متواترى در مورد آن وارد شده است، موضوع «مهدى موعود»، علیهالسلام،است و امت اسلام، بایکى از امور ضرورى دین حنیف اسلام و یکىاز موضوعاتى که در آیات متعددى از کتاب عزیز بدان اشاره شده و در
بدون دلیل سخن مىگویند،کسى با آن مخالفت نکرده است. در هر حال این موضوع در مجموعه اعتقاداتاهل اسلام تا بدان حد از ضرورت رسیده که جز اهل لجاج و کسانى که
شدهاند بسیار فراوان و متنوعاند و نویسندگان دانشمند شیعه و اهل سنت دراین زمینه قلم زدهاند. کتابها و رسالههایى که در اثبات ظهور مهدى،علیهالسلام، و اینکه او از فرزندان فاطمه، علیهاالسلام، است، نوشته
عبارتى تاویل آنها به آن حضرت اشارهدارد، نه تنزیل آنها. در قرآن کریم آیات متعددى در شان مهدى، علیهالسلام،وارد شده است، البته باید توجه داشت که باطن این آیات و یا به
رسول خدا، صلىاللهعلیهوآله، مىفرماید:
«ما فىالقرآن آیة الا و لها ظهر و بطن»(1) هیچ آیهاى از قرآن نیست مگر اینکه براى آن ظاهر و باطنى است.
امام باقر، علیهالسلام،نیز در پاسخ کسى که در همین زمینه از ایشان پرسش کرده بود، فرمود:
«ظهرها تنزیلها و بطنها تاویلها»(2)
ظاهر هر آیه تنزیل آن و باطن هر آیه تاویل آن است.
ماندگارىو فراگیرى قرآن را در عین جاودانگى آن تضمین مىکند. به گونهاىکه آیه در گذر ایام قابلیت انطباق بر موارد مشابه با مورد نزول را پیدا کند.و این همان چیزى است که «بطن» و «تاویل» عبارت از مفهوم عامى است که بعداز جدا کردن آیه از خصوصیاتى که آن را در برگرفته، به دست مىآید،
بیماریهاى آنهاست.پیش مىآید، داراست. به واسطه همین نوع دلالتاست که قرآن تا ابد زنده است و در همه زمانها شفابخش مردم و دواىدستمىآید، و دیگرى دلالتى که عام و فراگیر است و قابلیت انطباق بر موارد مشابهرا، بر حسب آنچه در طول زمان تردیدى نیست که براى قرآن دو نوع دلالتوجود دارد: یکى دلالتى که بر حسب ظاهر آن و بر اساس شان نزول آیه به
اما برخى از آیاتىکه در شان امام مهدى، علیهالسلام، تاویل شدهاند، به قرار زیر است:
1. «و نرید ان نمن علىالذین استضعفوا فىالارض ونجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین، و نمکن لهم فىالارض»(3)
و ما بر آن هستیم که بر مستضعفانروى زمین نعمت دهیم و آنان را پیشوایان سازیم و وارثان گردانیم.
مستضعفان را مىگیرد تا آنها رابر مستکبران غالب سازد و آنها را وارث شهر و سرزمین مستکبران نماید.استکه خداوند در میان مردمان جارى ساخته است. به عبارت دیگر این آیه بیان مىکندکه خداوند بزودى دستان این آیه اگر چه به مناسبت داستان فرعون و موسىو بنىاسرائیل نازل شده است، اما مدلول آن عام بوده و بیانگر سنتى
در حدیثى که «مفضلبن عمر» روایت کرده چنین آمده است:
فبکى و قال: انتمالمستضعفون بعدى. «سمعت اباعبدالله، علیهالسلام، یقول: ان رسولالله،صلىاللهعلیهوآله، نظر الى على و الحسن و الحسین، علیهمالسلام،
استضعفوا فىالارض و نجعلهم ائمةو نجعلهم الوارثین» قال، علیهالسلام: فهذه الآیة جاریة فینا الى یوم القیامة.»(4) قال المفضل: قلت: مامعنى ذلک؟ قال: معناهانکم الائمة بعدى، انالله عزوجل یقول: «و نرید ان نمن على الذین
علیهمالسلام، انداخت و در حالى که گریه مىکرد فرمود: شمامستضعفان پس از من هستید. از اباعبدالله (امام صادق)، علیهالسلام، شنیدمکه فرمود: پیامبر اسلام، صلىاللهعلیهوآله، نگاهى به على، حسن و حسین،
را پیشوایان سازیم و وارثان گردانیم.»بعداز من خواهید بود. خداوند، عزوجل، مىفرماید: «و ما بر آن هستیم که برمستضعفان روى زمین نعمت دهیم و آنان مفضل مىگوید: پرسیدم معناى این سخنچیست؟ و امام [در جواب] فرمود: معناى این سخن این است که شما امامان
در نهجالبلاغه نیز چنین آمده است:
فىالارض و نجعلهمائمة و نجعلهم الوارثین.»(7) عطف الضروس(6) على ولدها. و تلا عقیب ذلک: و نرید ان نمن على الذین استضعفوا
برندگان [زمامداران دین و دنیا] قرار دهیم.مىخواهیمبر آنانکه در زمین ناتوان شمرده شدهاند منت نهاده [توانا و بزرگوارشان گردانیم]آنها را پیشوایان و ارث دنیا بر ما [آل محمد] بازگردد و مهربانىنماید مانند بازگشتشتر بدخو و گازگیر به بچه خویش و در پى آن خواند:
«ابن ابىالحدید» در شرح این کلام امیرمؤمنان، علیهالسلام، مىگوید:
که او در آخرالزمان به دنیا بیایدکفایت مىکند.»(8) سرزمینها چیره مىشود. اما لازم نیست که اینامام در حال حاضر موجود باشد، بلکه براى درستى این کلام تنها همینمىشود.اما اصحاب ما [اهل سنت] مىگویند: این کلام وعدهاى است نسبتبه امامىکه مالک زمین مىشود و بر همه «امامیه گمان مىکنند این کلام خداوندوعدهاى است از سوى او نسبتبه امام غایبى که در آخرالزمان مالک زمین
علیهالسلام،خواهد بود.اینکه خیر، او به موقع خود متولد مىشود؟ اما به هرحال در این موضوع تردیدىنیست که این امام از فرزندان على،سرزمینهاچیره مىشود، اتفاق نظر وجود دارد و تنها اختلاف در این است که آیا این امام درحال حاضر وجود دارد یا اما باید گفت: در اینکه آیه مزبور وعدهبه ظهور امامى است که پیش از برپایى قیامت مالک زمین شده و بر همه
2. «و لقد کتبنا فىالزبور من بعد الذکر انالارض یرثها عبادى الصالحون»(9)
و ما در زبور، پس از ذکر (تورات)نوشتهایم که این زمین را بندگان صالح من به میراث خواهند برد.
مراد از «زبور» در این آیه زبور داود، علیهالسلام،است. چنانکه در سوره نساء (آیه163) و سوره اسراء (آیه 55) آمده است:
«و اتینا داود زبورا»
و به داود زبور را ارزانى داشتیم.
و زبور همان کتاب «مزامیر» استکه در ضمن کتاب عهد قدیم آمده است: اما در این کتاب چنین مىخوانیم:
برکنده خواهدشد...»(10) «از خشم دورى کن و از دشمنى بپرهیز، فریبکارهاى ناشایست را نخور زیرا کسانى که کار ناشایست انجام مىدهند
«و کسانىکه انتظار پروردگار را مىکشند وارث زمین مىشوند.»(11)
«و اما کسانى که به سکون و آرامش دستیافتهاند وارثزمین مىشوند و در نهایتسلامتبه کامجویى مىپردازند.»(12)
«زیرا خجستگان و برکتیافتگان از آنها وارثزمین مىشوند و نفرین شدگان از آنها ریشهکن مىشوند.»(13)
«درستکارانوارث زمین شده و تا ابد در آن ساکن مىشوند.»(14)
الذى ارتضى لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم امنا یعبودننى لایشرکونبىشیئا»(15) 3. «وعدالله الذین امنوا منکم و عملواالصالحاتلیستخلفنهم فىالارض کما استخلفالذین من قبلهم و لیمکنن لهم دینهم
سازد. و وحشتشان را بهایمنى بدل کند. مرا مىپرستند و هیچ چیزى را با من شریک نمىکنند.همچنانکه مردمى را که پیش از آنها بودند جانشین دیگران کرد. و دینشان را، که خود بر ایشانپسندیده است، استوار خدا به کسانى از شما که ایمان آوردهاند و کارهاىشایسته کردهاند، وعده داد که در روى زمین جانشین دیگرانشان کند،
مهدى منتظر، علیهالسلام، محقق مىشود.براىامت اسلام تحقق نیافته است، بنابراین ما چارهاى نداریم جز اینکه بگوییم این وعدهاىاست تخلفناپذیر که با ظهور جانشینى و قدرتیافتن در زمین به صورت فراگیرو همیشگى، که در این آیه بدان وعده داده شده، در هیچ برهه از زمان
علیهالسلام،در قرآن کریم آمده است: در مورد عیسى بن مریم، علیهماالسلام،و بازگشت او به دنیا در آخرالزمان و همچنین پیروى او از امام مهدى،
ان هو الا عبد انعمنا علیهو جعلناه مثلا لبنىاسرائیل ... و انه لعلم للساعة ، فلا تمترن بها و اتبعون هذا صراطمستقیم.»(16) «و لما ضرب ابن مریم مثلا، اذا قومک منه یصدون. و قالوا الهتنا خیر ام هو ما ضربوه لک الا جدلا بل هم قوم خصمون،
راه راست.بنىاسرائیلش گردانیدیم... و هر آینه او نشانه فرارسیدنقیامت است. در آن شک مکنید، و از من متابعت کنید، این استبراى جدال باتو نگفتند، که مردمى ستیزهجویند. او جز بندهاى نبود که مانعمتش ارزانى داشتیمو مایه عبرت و چون داستان پسر مریم آورده شد، قوم تو به شادمانىفریادزدند، و گفتند: آیا خدایان مابهترند یا او؟ و این سخن را
شان مهدى نازل شده است. ودر ادامه نیز چنین مىگوید: «ابن حجر هیثمى» مىگوید: «مقاتل بن سلیمان»و کسانى دیگر از مفسران که از او پیروى مىکنند، گفتهاند: این آیه در
»(17) خداوندخواست که فاطمه و نسل او را از شر شیطان رانده شده در امان بدارد و همین رانسبتبه على نیز درخواست کرد.نوادگان آنها را کلیدهاى حکمت و معادن رحمتقرار مىدهد و سر این موضوع این است که پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، ازنسلفاطمه و على، علیهماالسلام، برکت قرار داده شده و خداوند از نسل آن دو پاکسیرتانبسیارى خارج مىسازد و «بزودى احادیثى که در آنهاء تصریح شده که اواز اهل بیت پیامبر است، خواهد آمد.. پس آیه دلالتبر این دارد که در
رسول خدا، صلىاللهعلیهوآله، نیز مىفرماید:
«کیف انتم اذا نزل ابن مریم و امامکم منکم».(18)
حال شماچگونه خواهد بود زمانى که پسر مریم نازل شود و امامتان از شماست.
است. زیرا نزول او در آخرالزمانرخ مىدهد. اما، این سخن خداى تعالى در آیه مزبور که مىگوید:«و انه لعلم لساعة» یعنى اینکه او از نشانههاى فرا رسیدن قیامت
پىنوشتها:
قرار گرفته است. ×. متن حاضر ترجمه مقالهاى استبا عنوان «المهدىفىالکتاب والسنة» که توسط حضرت آیةالله معرفت در اختیار مجله
1. در نهایهابن اثیر (ج1، ص136) چنین آمده است: «لکل آیة منها ظهر و بطن.»
2. ر.ک: السلمى السمرقندى، محمدبن مسعودبن عیاش، تفسیرالعیاشى، ج1، ص11.
3. سوره قصص (28)، آیه 5.
4. الصدوق، ابو جعفر محمدبنعلى، معانىالاخبار، ص78-79.
5. کلمه «الشماس»، مصدر «شمسالفرس»است و هنگامى استعمال مىشود که اسبى از سوارى دادن خوددارى کند.
دوشیدناز او رفته گاز مىگیرد. 6. کمله «الضروس» به معناى شتر بدخویىکه به خاطر عطوفتى که نسبتبه فرزند خود دارد کسى را که براى شیر
7.فیض الاسلام، علینقى، ترجمه و شرح نهجالبلاغه، حکمت 200، ص1181-1180.
8. ابن ابىالحدید، عزالدین ابوحامد، شرح نهجالبلاغه، ج19، ص29.
9. سوره انبیاء (21)، آیه 105.
10. زبور داود، مزمور 8-9.
11. همان، مزمور 10.
12. همان، مزمور11.
13. همان، مزمور22.
14. همان، مزمور29.
15. سوره نور (24)، آیه 55.
16. سوره زخرف (43)، آیه 61.
17. الهیثمى، احمدبن حجر، الصواعقالمحرقة، ص96.
احمد،مسند احمد، ج2، ص272 و336، الطبرسى، الفضلبنالحسن، مجمعالبیان فىتفسیرالقرآن، ج2، ص449. 18. البخارى، اسماعیلبن ابراهیم، صحیحالبخارى،ج4، ص205; مسلمبنالحجاج، صحیح مسلم، ج1، ص94; ابن حنبل،
یکى از اساسىترین پایههاى استوارى نظام حکومت در اسلام، گسترش دامنه مشورت در تمامى ابعاد زندگى از جمله شؤون سیاسى-اجتماعى است.قرآن در این باره در توصیف مؤمنان مىفرماید:
و امرهم شورى بینهم (1) .
واژه «امرهم» از نظر ادبى اسم جنس است که به ضمیر جمع اضافه شده، بنابر این شامل تمامى شؤون مربوط به زندگى بویژه در رابطه با زندگى گروهى که در راس آن شؤون سیاسى اجتماعى است، خواهد بود.
خداوند در این آیه مؤمنان را مورد ستایش قرار داده که در تمامى ابعاد حیات فردى و اجتماعى، شیوه مشورت را رهنمود خود قرار مىدهند و در ضمن رابطه تنگاتنگ میان ایمان و ضرورت مشورت را گوشزد مىکند و در حقیقت، این یک دستور شرعى محسوب مىشود.
کارها بویژه امور مربوط به مسائل جامعه، اگر با مشورت انجام گیرد، احتمال خطاى آن کمتر است. «من شاور الرجال شارکها فى عقولها» (2) .
هر که با رجال کار آزموده به کنکاش بنشیند، از خرد و کاردانى آنان بهره کامل برده است.
«من شاور ذوى الالباب دل على الرشاد» (3) .
هر که با صاحبان خرد به شور بنشیند، به راه راست هدایت گردیده است.
مشورت در نظام اسلامى یک اصل و پایه است.بویژه مسؤولان امر، صریحا دستور مشاورت دارند.خداوند، پیامبر اسلام را مخاطب قرار داده مىفرماید:
و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوکل على الله (4) .
در اینجا سه مطلب باید مورد توجه قرار گیرد:
اول:پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله داراى سه شخصیتبوده است:
1-محمد بن عبد الله بن عبد المطلب، یکى از افراد برجسته قبیله قریش که در جزیرة العرب مانند دیگر مردم زندگى روزمره خود را داشت و به عنوان یک فرد ممتاز از آحاد مردم بوده و این جهت، شخصیتحقیقى و فردى و جنبه شخصى او را تشکیل مىدهد.
2-پیامبر خدا و حامل رسالت الهى بود که شریعت اسلام را به عنوان یک پیام آسمانى به مردم تبلیغ و تبیین مىنمود.
و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون (5) .
3-علاوه بر دو مورد گذشته ولى امر مسلمین و زعیم سیاسى امتبود که با ایجاد وحدت ملى(بر اساس برادرى اسلامى)و تشکیل دولت(بر اساس عدالت اجتماعى)رهبرى سیاسى امت را بر عهده گرفته بود و این حق را به اقتضاى مقام نبوت خویش دریافت کرده بود، زیرا خود صاحب شریعتبود و خود را موظف مىدانست که مسؤولیت اجرایى آن را نیز بر عهده گیرد.چنانکه خداوند مىفرماید:
انا انزلنا الیک الکتاب بالحق لتحکم بین الناس بما اراک الله (6) .و آیه النبى اولى بالمؤمنین من انفسهم (7) نیز اشاره به همین حقیقت است.
اکنون، مورد خطاب در دستور «و شاورهم فى الامر» کدامین شخصیت پیامبر اکرم است، شخصیت فردى او یا شخصیت رسالى یا شخصیتسیاسى و مقام رهبرى او؟بدون شک، شخصیتسیاسى او در این آیه مورد خطاب قرار گرفته است، زیرا مقصود از «امر» امور شخصى وى نیست و نیز در امر رسالت و شریعتبا کسى مشورت نمىکند، بلکه تنها امر زعامت است که زمینه مشورت دارد و از همین رو تمامى مسؤولین سیاسى و رهبران امت مورد خطاب قرار گرفتهاند و این دستور به پیامبر اکرم اختصاص ندارد.
دوم:ضمیر «هم» اشاره به کیست؟
بدون تردید مرجع این ضمیر امتاند، به دلیل صدر آیه:
فبما رحمة من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لا نفضوا من حولک فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فى الامر...
که مدارا کردن با مردم و در همین راستا طرف مشورت قرار دادن آنان را دستور مىدهد.
البته چگونگى مشاورت با مردم در برنامههاى سیاسى به موضوع مورد مشورت بستگى دارد و به اقتضاى هر موضوع یا به راى عمومى گذاشته مىشود، یا با نخبگان و نمایندگان مردم در میان نهاده مىشود، که شرح آن خواهد آمد.
سوم:همان گونه که روشن شد، مقصود از «امر» شؤون سیاسى و ادارى کشور و امت است، زیرا در امور شخصى، مشاورت با عامه مردم مفهومى ندارد و در امر نبوت نیز پیامبر تنها با وحى در ارتباط است و جائى براى مشورت در امور مربوط به پیامبرى نیست.
در نتیجه تمامى مسؤولین امر و دست اندرکاران سیاسى و ادارى در نظام اسلامى شرعا موظفند تا در تمامى شؤون سیاسى-ادارى، در کنار مردم باشند و آنان را کاملا در جریان بگذارند و همواره راى اعتماد مردم را پشتوانه اقدامات خود قرار دهند. و این خود، مجال دادن به مردم است تا پیوسته در صحنه سیاستحضور فعال داشته باشند. علاوه که این کار، بها دادن به جایگاه مردم و حرکت در راستاى خواستههاى مشروع امتخواهد بود.و بدین سان مردم همواره خود را در حکومتسهیم مىدانند و حکومت مردمى به معناى درست کلمه نیز همین است و بس.
در اینجا این نکته قابل یادآورى است که عبارت ذیل آیه: فاذا عزمت فتوکل على الله ان الله یحب المتوکلین را برخى چنان تفسیر مىکنند که دستور مشاورت تنها براى دلجویى از مردم، یا آگاه شدن ولى امر است، ولى تصمیم گیرى با خود او است و هر گونه صلاح بداند رفتار مىکند، همان گونه که امروزه مرسوم است و بیشتر رؤساى جمهور، مشاورینى دارند و تنها براى روشن شدن با آنان مشورت مىکنند، ولى راى نهایى با خود آنها است و مساله تنفیذ راى اکثریت مطرح نیست.
ولى خواهیم گفت که این تفسیر، مخالف آیه و امرهم شورى بینهم مىباشد و در مواردى مایه بىاعتبار نمودن آراى عمومى و وقع ننهادن به نظرات صاحب نظران مربوطه خواهد بود.در صورتى که آیه فوق به مردم بها مىدهد و آراى آنان را ارج مىنهد.و اساسا تفسیر یاد شده مخالف مفهوم «شور» در متعارف و عرف عقلا است که معمولا پس از مشورت، راى اکثریت را مورد تنفیذ قرار مىدهند.و شرع نیز تشخیص این گونه مفاهیم را به عرف واگذار کرده است.
بنابر این تفسیر آیه چنین خواهد بود:
در موقع تنفیذ راى اکثریت-طبق معمول-هیچ گونه نگرانى به خود راه نده و اگر در مواردى احتمال صواب را در خلاف راى اکثریت مىبینى، نگران نباش، زیرا این دغدغه بر اثر سنگینى بار مسؤولیتبر تو رخ داده، پس آسوده خاطر باش و بر خدا توکل نما که خداوند کار ساز تو خواهد بود، زیرا طبق روال معمول رفتار کردهاى و به وظیفه محوله درست عمل کردهاى و خداوند مددکار درستکاران است.
روایات در این زمینه نیز همین معنى را مىرساند.
1-امام جعفر بن محمد صادق از پدرش امام محمد بن على باقر علیهما السلام روایت مىکند که فرمود:
«قیل لرسول الله صلى الله علیه و آله:ما الحزم؟قال:مشاورة ذوى الراى و اتباعهم» (8) . از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله پرسیده شد:حزم(استوارى در تصمیم)چیست؟
پیامبر فرمود:مشورت با صاحب نظران و پیروى کردن از نظرات ایشان است.
در این گفت و شنود، دو نکته جالب وجود دارد:
نخست آن که سه واژه از لحاظ مفهوم نزدیک به یکدیگر و قریب الافق هستند:
عزم، جزم، حزم.
-عزم، مطلق قصد و تصمیم است.
-جزم، قاطعیت در قصد و تصمیمگیرى است.
-حزم، قاطعیت در تصمیم گرفته شده بر اساس حکمت و اندیشه درست است.
و در این روایت از «حزم» سؤال شده که تصمیمگیرى حکمت آمیز چگونه است؟
نکته دوم آن که پیامبر در این روایت علاوه بر آن که راه کنکاش با اندیشمندان مربوطه را پیشنهاد کرده، متابعت و پذیرفتن آراء صواب آنها را نیز توصیه فرموده استیعنى، حکمت عملى اقتضا مىکند که تصمیم گیرنده از راى صاحب نظران پیروى کند، نه آن که پس از مشورت، آنچه به نظر خودش رسید، عمل کند و این همانگونه که خواهیم گفت، متابعت از راى اکثریت قاطع صاحب نظران است.
به همین جهت است که حضرت امیر علیه السلام مىفرماید:
«الخلاف یهدم الراى» (9) .
مخالفتبا راى اکثریت، مایه تباهى راى تصمیم گیرنده است.
و در جاى دیگر مىفرماید:
«من استبد برایه هلک» (10) .
هر که راى خود را بپسندد و به آراى دیگران بها ندهد، راه نابودى را در پیش گرفته است.
2-پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:
«الحزم، ان تستشیر ذا الراى و تطیع امره، و قال:اذا اشار علیک العاقل الناصح فاقبل، و ایاک و الخلاف علیهم، فان فیه الهلاک» (11) . تدبیر حکمت آمیز آن است که کار را با صاحب نظران در میان گذارده و از صلاحدید آنان پیروى کنى و هر گاه خردمند صاحب نظرى دلسوزانه و از روى پند و اندرز پیشنهادى داد، آن را بپذیر و مبادا با چنین کسانى مخالفت ورزى که راه نابودى خود را هموار ساختهاى!نکته قابل توجه این است که «عاقل ناصح» در اینجا عنوان کلى دارد و فرد مراد نیست، به دلیل ضمیر جمع «و ایاک و الخلاف علیهم» که بر اساس آن در صورت مشاورت با اندیشمندان باید به آراى آنان ارج نهاده شود و مورد عمل قرار گیرد و لازمه آن پیروى از راى اکثریت قاطع است.
و لذا امام صادق علیه السلام مىفرماید:
«المستبد برایه، موقوف على مداحض الزلل» (12) .
هر که بر راى خود پافشارى کند و به آراى دیگران بها ندهد، بر لبه پرتگاه لغزشگاهها قرار گرفته است.جالب آن که «مداحض الزلل-لغزشگاهها» به صورت جمع آمده، یعنى:چنین کسى لغزشهاى فراوانى در پیش رو خواهد داشت.
و مولا امیر مؤمنان علیه السلام فرموده:
«لا راى لمن انفرد برایه» (13) هر که خود راى باشد، راى او نادرست آید.
3-رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:
«استرشدوا العاقل و لا تعصوه فتندموا» (14) با خردمندان به کنکاش بنشینید و با آنان به مخالفت نورزید که پشیمانى در پى دارد.
و در حدیث دیگر فرمود:
«مشاورة العاقل الناصح رشد و یمن، و توفیق من الله، فاذا اشار علیک الناصح العاقل، فایاک و الخلاف، فان فى ذلک العطب» (15) .
مشورت با فرهیختگان فرزانه مایه پیشرفت و برکت و موفقیت است و همواره عنایت الهى را همراه دارد.پس هر گاه خردمندان خیراندیش، پیشنهادى ارائه دادند، زنهار که سرپیچى نکنى که دچار رنج و دشوارى خواهى گردید.
4-امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:
«لا ظهیر کالمشاورة» و نیز «لا مظاهرة اوثق من مشاورة» (16) .
هیچ پشتوانهاى همچون مشاورت نیست.و پشتوانهاى مستحکمتر از مشاورت نیست.
5-و نیز فرمود:
«من شاور الرجال شارکها فى عقولها» .
هر که با مردان کارآزموده به کنکاش بنشیند، از اندیشه و خرد آنان سهمى براى خود فراهم ساخته است.
6-همچنین فرمود:
«من استقبل وجوه الآراء، عرف مواقع الاخطاء» .
هر که آراى گوناگون را دریافت کند و مورد بررسى و سنجش قرار دهد، نقاط ضعف و قوت آنها بر او روشن مىگردد.
آنچه امام فرموده است در رابطه با مسائل علمى است که با مراجعه به آراء مختلف، راه انتخاب درست، بهتر آشکار مىشود.
7-و در جاى دیگر فرمود:
«الاستشارة عین الهدایة» .
مشورت کردن، عین هدایت است.یعنى:راه بردن به سوى هدایت، از طریق مشورت میسر است.
اکنون این سؤال پیش مىآید که این همه سفارشها که از پیامبر اکرم و اوصیاى اطهار وى درباره مشورت آمده یا آیه مبارکه که مؤمنان را در مشورت نمودن مورد ستایش قرار داده و ترغیب نموده، آیا مخصوص عامه مردم است، یا آن که به اولویت قطعى شامل اولیاى امور و مسؤولان کشور نیز مىگردد؟پاسخ، قطعا مثبت است. به همین دلیل است که امام جعفر بن محمد صادق علیه السلام مىفرماید:
«لا یطمعن القلیل التجربة المعجب برایه فى رئاسة» (17) .
هرگز کسى که پیشینه آزمودگى ندارد و شیفته راى خویشتن است، در پى عهدهدارى ریاست و رهبرى نباشد.
البته کسانى را باید طرف مشورت خویش قرار داد که علاوه بر آزمودگى، همواره خدا را در نظر داشته باشند.
امام صادق علیه السلام به سفیان ثورى مىفرماید:
«و شاور فى امرک الذین یخشون الله عز و جل» (18) .
و مولا امیر المؤمنین علیه السلام مىفرماید:
«شاور فى حدیثک الذین یخافون الله» (19) .
امام صادق علیه السلام نیز مىفرماید:
«استشر العاقل من الرجال الورع، فانه لا یامر الا بخیر، و ایاک و الخلاف، فان خلاف الورع العاقل، مفسدة فى الدین و الدنیا» (20) .
با مردان فرزانه پارسا به کنکاش بنشین، زیرا آنان جز به نیکى دستور نمىدهند و زنهار که با آنان مخالفت ورزى، که دین و دنیاى خود را تباه ساختهاى.
نکته مهم دیگرى که در اینجا هست این است که مشاورت هرگز پشیمانى ندارد: پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله هنگامى که على علیه السلام را به سوى یمن روانه ساخت، به او سفارش فرمود:
«یا على، ما حار من استخار، و لا ندم من استشار» (21) .
هرگز سرگردان نخواهد ماند کسى که از خداوند درخواست رهنمود کند و هرگز پشیمان نمىگردد کسى که مشورت نماید.
مولا امیر مؤمنان علیه السلام خود مىفرماید: «من لم یستشر یندم» (22) .
هر که مشورت نکند پشیمان خواهد گردید.
امام موسى بن جعفر علیهما السلام مىفرماید:
«من استشار لم یعدم عند الصواب مادحا، و عند الخطاء عاذرا» (23) .
هر که با مشورت کارها را انجام دهد، اگر درست در آید.کار او ستوده خواهد بود و اگر نادرست آید، مورد نکوهش قرار نخواهد گرفت و معذور خواهد بود.
در همین رابطه مولا امیر مؤمنان علیه السلام درباره مواردى که نص شرعى درباره آن نرسیده باشد، از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مىپرسد:
«یا رسول الله صلى الله علیه و آله ارایت اذا نزل بنا امر لیس فیه کتاب و لا سنة منک، ما نعمل به؟
پیامبر در جواب مىفرماید:
«اجعلوه شورى بین المؤمنین.و لا تقصرونه بامر خاصة» (24) .
آن را با مشورت انجام دهید.سپس اضافه مىفرماید:مشورت را در همه موارد بکار برید.یعنى:همه کارهاى مسلمین باید با شور انجام گیرد.
خلاصه آن که روایات درباره دستور مشورت فراوان است و در درجه اول، مسؤولان امت را شامل مىگردد که در تمامى کارها با فرزانگان خیراندیش و کارشناسان کار آزموده همواره به شور بنشینند و هرگز مسؤولان دولت در حکومت اسلامى، از این قاعده مستثنى نیستند.
شارع مقدس، تنها دستور مشورت داده تا جامعه اسلامى در تمامى ابعاد زندگى و از همه مهمتر در شؤون سیاسى با شور و کنکاش به تصمیمگیرى بپردازند، ولى این که طریقه شورى چگونه است، به خود مردم واگذار شده، تا آن را مطابق شیوه خردمندان و معمول و متعارف جهانیان که اصطلاحا «سیره عقلائیه» گفته مىشود، انجام دهند. اصولا اسلام، در موضوعات خارج از محدوده عبادات دخالتى ندارد، مگر آن که شرط یا قیدى اضافه کند یا اعتبارى را لغو نماید.بنابر این اگر از جانب شرع در رابطه با یک موضوع عرفى، دستورى صادر شود و راجع به آن موضوع نظرى ندهد، تعیین چارچوبهاى آن موضوع کاملا به خود عرف واگذار شده است.
اکنون چگونگى مشورت و مواردى که به مشورت نیاز دارد و صلاحیتهایى که در افراد طرف مشورت شرط است و چگونگى عمل به آراى مشاوران و هرگونه مسائلى از این دستبه مرسوم عقلا و معمول عرف بستگى دارد.
و از جمله این که چه مسائلى به آراى عمومى گذارده مىشود و چه مسائلى با خبرگان منتخب مردم یا با کارشناسان مربوطه است و در پستهاى مختلف دولتى، مشورت در چه محدودهاى انجام گیرد و سرانجام موارد مختلف که بر اساس مقتضى، نحوه مشورت در آن تفاوت مىکند، همه و همه به نظر عقلا و نظام داخلى هر کشور بستگى دارد.
آنچه مهم است این است که راى اکثریتبویژه مسائلى که به آراى عمومى گذارده مىشود همواره لازم الاتباع است.
و در مجلس شوراى قانونگذارى، هیات وزیران، مجلس خبرگان، شوراى نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت و همه هیاتهاى مشورتى که در نظام جمهورى اسلامى بازوى تواناى مقام رهبرى محسوب مىشوند، باید به راى اکثریت عمل شود و اساسا همان گونه که اشارت رفت، بها دادن به آراى طرف مشورت، متابعت از راى اکثریت است که در روایات بر آن تاکید شده و با عرف متداول خردمندان نیز موافق است.
در آیه و روایاتى که دستور مشاورت داده، دو نکته مورد توجه است:
اولا:همین دستور مشاورت با مردم و افراد داراى صلاحیت، ضرورت بها دادن به آراى آنان را مىرساند و لازمه بها دادن، پیروى از آراى آنان مىباشد.اما اینکه با آنها مشورت شود، سپس مشورت کننده آنچه خود صلاح دید عمل کند، اگر چه بر خلاف آراى انبوه مشورت شوندگان باشد، نوعى بىاعتنایى به موقعیت آنان مىباشد و شاید هتک حرمت آنان نیز محسوب گردد.علاوه آن که سبب خواهد شد تا در آینده حساسیت چندانى نشان ندهند و در نتیجه نقض غرض خواهد بود و نتیجه معکوس خواهد داد. زیرا مساله مشورت از آن جهت مطرح است که مردم در اداره کشور سهیم بوده و در صحنه یاستحضور فعال داشته باشند، نه آن که تنها از آنان به عنوان ابزار استفاده شود و فرمایش امام امیر المؤمنین علیه السلام:
«و الزموا السواد الاعظم، فان ید الله على الجماعة» (25) .
با انبوه مردم همگام باشید، زیرا دست عنایت الهى بر سر انبوه امت است.یا «الزموا ما عقد علیه حبل الجماعة» (26) .
آنچه بافت جماعتبر آن است، به آن چنگ زنید.
اشاره به همین حقیقت است و مقصود از این عبارات ارج نهادن به آراى عمومى است و پیشتر گذشت که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله دستور مىدهد با افراد شایسته مشورت کنید، و از ایشان پیروى نمایید و مخالفت نورزید.
ثانیا:متابعت از مشورت شوندگان به یکى از سه شکل زیر است:
1- متابعت آراى تمامى مشورت شوندگان، که البته امکان ندارد، زیرا به طور معمول اختلاف نظر میان آنان پدید خواهد آمد و کمتر اتفاق مىافتد که اتفاق نظر پیدا شود.
2- متابعت از راى اقلیت، و این از نظر عقلا ترجیح مرجوح است.
3- باقى مىماند، متابعت از راى اکثریت قاطع که شیوه عقلا و روش مورد پسند عقل و شرع است و آیه کریمه و دستورات شرعى نیز ناظر به همین حقیقت هستند.
پىنوشتها:
1- سوره شورى 42:38.
2- نهج البلاغه. قصار الحکم:161.
3- بحار الانوار 72 (مؤسسة الوفاء - بیروت) ص 105 رقم 39 از کنز الفوائد کراجکى.
4- آل عمران 3:159.
5- سوره نحل 16:44.
6- سوره نساء 4:105.
7- سوره احزاب 33:6.
8- بحار الانوار (مؤسسة الوفاء - بیروت) ج 72 ص 100 از محاسن برقى.
9- بحار الانوار ج 72 ص 105 از نهج البلاغه.
10- همان ص 104.
11- بحار الانوار ص 105 رقم 41.
12- بحار الانوار ج 72 ص 105.
13- همان ص 105 رقم 39.
14- بحار الانوار ج 72 ص 105.
15- همان ص 105 رقم 39.
16- همان ص رقم 37 از نهج البلاغه.
17- بحار الانوار ج 72 ص 98 رقم 2 از خصال صدوق.
18- همان ص 98 رقم 5 از خصال صدوق.
19- همان ص 98 رقم 3 از خصال صدوق.
20- همان ص 101-102 رقم 26 از محاسن برقى.
21- همان ص 100 رقم 13 امالى شیخ طوسى.
22- بحار الانوار ج 72 ص 104 رقم 35 از تفسیر عیاشى.
23- همان رقم 37 از الدرة الباهره.
24- تفسیر فرات بن ابراهیم کوفى ص 615.
25- نهج البلاغه خطبه: 127-ابن ابى الحدید ج 8 ص 112.
26- همان: 151 و شرح محمد عبده ص 243.
پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله و سلم در سال دهم هجرت براى انجام فریضه وتعلیم مراسم حجبه مکه عزیمت کرد. این بار انجام این فریضه با آخرین سال عمر پیامبر عزیز مصادف شد و از این جهت آن را «حجة الوداع» نامیدند. افرادى که به شوق همسفرى ویا آموختن مراسم حج همراه آن حضرت بودند تا صد وبیست هزار تخمین زده شدهاند.
مراسم حجبه پایان رسید وپیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم راه مدینه را، در حالى که گروهى انبوه او را بدرقه میکردند وجز کسانى که در مکه به او پیوسته بودند همگى در رکاب او بودند، در پیش گرفت. چون کاروان به پهنه بى آبى به نام «غدیر خم» رسید که در سه میلى «جحفه» (1) قرار دارد، پیک وحى فرود آمد وبه پیامبر فرمان توقف داد. پیامبر نیز دستور داد که همه از حرکتباز ایستند وبازماندگان فرا رسند.
کاروانیان از توقف ناگهانى وبه ظاهر بى موقع پیامبر در این منطقه بى آب، آن هم در نیمروزى گرم که حرارت آفتاب بسیار سوزنده وزمین تفتیده بود، در شگفت ماندند.مردم با خودمى گفتند: فرمان بزرگى از جانب خدا رسیده است ودر اهمیت فرمان همین بس که به پیامبر ماموریت داده است که در این وضع نامساعد همه را از حرکتباز دارد وفرمان خدا را ابلاغ کند.
فرمان خدا به رسول گرامى طى آیه زیر نازل شد:
یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعلفما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس . (مائده: 67) «اى پیامبر، آنچه را از پروردگارت بر تو فرود آمده استبه مردم برسان واگر نرسانى رسالتخداى را بجا نیاوردهاى; وخداوند تو را از گزند مردم حفظ مىکند» .
دقت در مضمون آیه ما را به نکات زیر هدایت مىکند:
اولا: فرمانى که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم براى ابلاغ آن مامور شده بود آنچنان خطیر وعظیم بود که هرگاه پیامبر (بر فرض محال) در رساندن آن ترسى به خود راه مىداد وآن را ابلاغ نمىکرد رسالت الهى خود را انجام نداده بود، بلکه با انجام این ماموریت رسالت وى تکمیل مىشد.
به عبارت دیگر، هرگز مقصود از ما انزل الیک مجموع آیات قرآن ودستورهاى اسلامى نیست. زیرا ناگفته پیداست که هرگاه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم مجموع دستورهاى الهى را ابلاغ نکند رسالتخود را انجام نداده است ویک چنین امر بدیهى نیاز به نزول آیه ندارد.بلکه مقصود از آن، ابلاغ امرخاصى است که ابلاغ آن مکمل رسالتشمرده مىشود وتا ابلاغ نشود وظیفهخطیر رسالت رنگ کمال به خود نمىگیرد. بنابر این، باید مورد ماموریتیکى از اصول مهم اسلامى باشد که با دیگر اصول وفروع اسلامى پیوستگى داشته پس از یگانگى خدا ورسالت پیامبر مهمترین مسئله شمرده شود.
ثانیا: از نظر محاسبات اجتماعى، پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم احتمال مىداد که در طریق انجام این ماموریت ممکن است از جانب مردم آسیبى به او برسد وخداوند براى تقویت اراده او مىفرماید: و الله یعصمک من الناس .
اکنون باید دید از میان احتمالاتى که مفسران اسلامى در تعیین موضوع ماموریت دادهاند کدام به مضمون آیه نزدیکتر است.
محدثان شیعه وهمچنین سى تن از محدثان بزرگ اهل تسنن (2) بر آنند که آیه در غدیر خم نازل شده است وطى آن خدا به پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم ماموریت داده که حضرت على - علیه السلام را به عنوان «مولاى مؤمنان» معرفى کند.
ولایت وجانشینى امام پس از پیامبر از موضوعات خطیر وپر اهمیتى بود که جا داشت ابلاغ آن مکمل رسالتباشد وخوددارى از بیان آن، مایه نقص در امر رسالتشمرده شود.
همچنین جا داشت که پیامبر گرامى، از نظر محاسبات اجتماعى وسیاسى، به خود خوف ورعبى راه دهد، زیرا وصایت وجانشینى شخصى مانند حضرت علىعلیه السلام که بیش از سى وسه سال از عمر او نگذشته بود بر گروهى که از نظر سن وسال از او به مراتب بالاتر بودند بسیار گران بود. (3)
گذشته از این، خون بسیارى از بستگان همین افراد که دور پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را گرفته بودند در صحنههاى نبرد به دستحضرت على - علیه السلام ریخته شده بود وحکومت چنین فردى بر مردمى کینه توز بسیار سختخواهد بود.
به علاوه، حضرت على - علیه السلام پسر عمو وداماد پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم بود وتعیین چنین فردى براى خلافت در نظر افراد کوته بین به یک نوع تعصب فامیلى حمل مىشده است.
ولى به رغم این زمینههاى نامساعد، اراده حکیمانه خداوند بر این تعلق گرفت که پایدارى نهضت را با نصب حضرت على - علیه السلام تضمین کند ورسالت جهانى پیامبر خویش را با تعیین رهبر وراهنماى پس از او تکمیل سازد.
اکنون شرح واقعه غدیر را پى مىگیریم:
آفتاب داغ نیمروز هجدهم ماه ذى الحجه بر سرزمین غدیر خم به شدت مىتابید وگروه انبوهى که تاریخ تعداد آنها را از هفتاد هزار تا صد و بیست هزار ضبط کرده است در آن محل به فرمان پیامبر خدا فرود آمده بودند ودر انتظار حادثه تاریخى آن روز به سر مىبردند، در حالى که از شدت گرما رداها را به دو نیم کرده، نیمى بر سر ونیم دیگر را زیر پا انداخته بودند.
در آن لحظات حساس، طنین اذان ظهر سراسر بیابان را فرا گرفت ونداى تکبیر مؤذن بلند شد. مردم خود را براى اداى نماز ظهر آماده کردند وپیامبر نماز ظهر را با آن اجتماع پرشکوه، که سرزمین غدیر نظیر آن را هرگز به خاطر نداشت، بجا آورد وسپس به میان جمیعت آمد وبر منبر بلندى که از جهاز شتران ترتیب یافته بود قرار گرفت وبا صداى بلند خطبه اى به شرح زیر ایراد کرد:
ستایش از آن خداست.از او یارى مىخواهیم وبه او ایمان داریم وبر او توکل مىکنیم واز شر نفسهاى خویش وبدى کردارهایمان به خدایى پناه مىبریم که جز او براى گمراهان هادى وراهنمایى نیست; خدایى که هرکس را هدایت کرد براى او گمراه کننده اى نیست.گواهى مىدهیم که خدایى جز او نیست ومحمد بنده خدا وفرستاده اوست.
هان اى مردم، نزدیک است که من دعوت حق را لبیک گویم واز میان شما بروم. ومن مسئولم وشما نیز مسئول هستید. در باره من چه فکر مىکنید؟
یاران پیامبر گفتند: گواهى مىدهیم که تو آیین خدا را تبلیغ کردى ونسبتبه ما خیرخواهى ونصیحت کردى ودر این راه بسیار کوشیدى خداوند به تو پاداش نیک بدهد.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم، وقتى مجددا آرامش بر جمعیتحکمفرما شد، فرمود:
آیا شما گواهى نمىدهید که جز خدا، خدایى نیست ومحمد بنده خدا وپیامبر اوست؟ بهشت ودوزخ ومرگ حق است وروز رستاخیز بدون شک فرا خواهد رسید وخداوند کسانى را که در خاک پنهان شدهاند زنده خواهد کرد؟
یاران پیامبر گفتند: آرى، آرى، گواهى مىدهیم.
پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم ادامه داد:
من در میان شما دو چیز گرانبها به یادگار مىگذارم; چگونه با آنها معامله خواهید کرد؟ ناشناسى پرسید: مقصود از این دو چیز گرانبها چیست؟
پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:
ثقل اکبر کتاب خداست که یک طرف آن در دستخدا و طرف دیگرش در دستشماست. به کتاب او چنگ بزنید تا گمراه نشوید. و ثقل اصغر عترت و اهل بیت من است. خدایم به من خبر داده که دو یادگار من تا روز رستاخیز از هم جدا نمىشوند.
هان اى مردم، برکتاب خدا و عترت من پیشى نگیرید و از آن دو عقب نمانید تا نابود نشوید.
در این موقع پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم دستحضرت على - علیه السلام را گرفت وبالا برد، تا جایى که سفیدى زیر بغل او بر همه مردم نمایان شد وهمه حضرت على - علیه السلام را در کنار پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم دیدند و او را به خوبى شناختند ودریافتند که مقصود از این اجتماع مسئلهاى است که مربوط به حضرت على - علیه السلام است وهمگى با ولع خاصى آماده شدند که به سخنان پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم گوش فرا دهند.
پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:
هان اى مردم، سزاوارترین فرد بر مؤمنان از خود آنان کیست؟
یاران پیامبر پاسخ دادند: خداوند وپیامبر او بهتر مىدانند.
پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم ادامه داد:
خداوند مولاى من ومن مولاى مؤمنان هستم وبر آنها از خودشان اولى وسزاوارترم. هان اى مردم، «هر کس که من مولا ورهبر او هستم، على هم مولا ورهبر اوست» .
رسول اکرمصلى الله علیه و آله و سلم این جمله آخر را سه بار تکرار کرد (4) وسپس ادامه داد:
پروردگارا، دوستبدار کسى را که على را دوستبدارد ودشمن بدار کسى را که على را دشمن بدارد.خدایا، یاران على را یارى کن ودشمنان او را خوار وذلیل گردان. پروردگارا، على را محور حق قرار ده.
سپس افزود:
لازم استحاضران به غایبان خبر دهند ودیگران را از این امر مطلع کنند.
هنوز اجتماع با شکوه به حال خود باقى بود که فرشته وحى فرود آمد وبه پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله و سلم بشارت داد که خداوند امروز دین خود راتکمیل کرد ونعمتخویش را بر مؤمنان بتمامه ارزانى داشت. (5)
در این لحظه، صداى تکبیر پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم بلند شد وفرمود:
خدا را سپاسگزارم که دین خود را کامل کرد ونعمتخود را به پایان رسانید واز رسالت من وولایت على پس از من خشنود شد.
پیامبر از جایگاه خود فرود آمد ویاران او، دسته دسته، به حضرت على - علیه السلام تبریک مىگفتند واو را مولاى خود ومولاى هر مرد وزن مؤمنى مىخواندند. در این موقع حسان بن ثابت، شاعر رسول خدا، برخاست واین واقعه بزرگ تاریخى را در قالب شعرى با شکوه ریخت وبه آن رنگ جاودانى بخشید. از چکامه معروف او فقط به ترجمه دو بیت مى پردازیم:
پیامبر به حضرت على فرمود: برخیز که من تو را به پیشوایى مردم وراهنمایى آنان پس از خود برگزیدم.هر کس که من مولاى او هستم، على نیز مولاى او است. مردم! بر شما لازم است از پیروان راستین ودوستداران واقعى على باشید. (6)
آنچه نگارش یافتخلاصه این واقعه بزرگ تاریخى بود که در مدارک دانشمندان اهل تسنن وارد شده است. در کتابهاى شیعه این واقعه به طور گسترده تر بیان شده است. مرحوم طبرسى در کتاب احتجاج (7) خطبه مشروحى از پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم نقل مىکند که علاقه مندان مىتوانند به آن کتاب مراجعه کنند.
اراده حکیمانه خداوند بر این تعلق گرفته است که واقعه تاریخى غدیر در تمام قرون واعصار، به صورت زنده در دلها وبه صورت مکتوب در اسناد وکتب، بماند ودر هر عصر وزمانى نویسندگان اسلامى در کتابهاى تفسیروحدیث وکلام وتاریخ از آن سخن بگویند وگویندگان مذهبى در مجالس وعظ وخطابه در باره آن داد سخن دهند وآن را از فضایل غیر قابل انکار حضرت على - علیه السلام بشمارند. نه تنها خطبا وگویندگان، بلکه شعرا وسرایندگان بسیارى از این واقعه الهام گرفتهاند وذوق ادبى خود را از تامل در زمینه این حادثه واز اخلاص نسبتبه صاحب ولایت مشتعل ساختهاند وعالیترین قطعات را به صورت هاى گوناگون وبه زبانهاى مختلف از خود به یادگار نهادهاند.
از این جهت، کمتر واقعه تاریخى همچون رویداد غدیر مورد توجه دانشمندان، اعم از محدث ومفسرومتکلم وفیلسوف وخطیب وشاعر ومورخ وسیره نویس، قرار گرفته است وتا این اندازه در باره آن عنایت مبذول شده است.
یکى از علل جاودانى بودن این حدیث، نزول دو آیه از آیات قرآن کریم در باره این واقعه است (8) وتا روزى که قرآن باقى است این واقعه تاریخى نیز باقى خواهد بود واز خاطرها محو نخواهد شد.
جامعه اسلامى در اعصار دیرینه آن را یکى از اعیاد مذهبى مى شمردهاند وشیعیان هم اکنون نیز این روز را عید مىگیرند ومراسمى را که در دیگر اعیاد اسلامى برپا مىدارند در این روز نیز انجام مىدهند.
از مراجعه به تاریخ به خوبى استفاده مىشود که روز هجدهم ذى الحجة الحرام در میان مسلمانان به نام روز عید غدیر معروف بوده است، تا آنجا که ابن خلکان در باره مستعلى بن المستنصر مىگوید: در سال487 هجرى در روز عید غدیر که روز هجدهم ذى الحجة الحرام است مردم با او بیعت کردند. (9)
والعبیدى در باره المستنصر بالله مىنویسد: وى در سال487 هجرى، دوازده شب به آخر ماه ذى الحجه باقى مانده بود که درگذشت. این شب همان شب هجدهم ذى الحجه، شب عید غدیر است. (10)
نه تنها ابن خلکان این شب را شب عید غدیر مىنامد، بلکه مسعودى (11) وثعالبى (12) نیز این شب را از شبهاى معروف در میان امت اسلامى شمردهاند.
ریشه این عید اسلامى به خود روز غدیر باز مىگردد، زیرا در آن روز پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به مهاجرین وانصار، بلکه به همسران خود، دستور داد که بر على - علیه السلام وارد شوند وبه او در مورد چنین فضیلتبزرگى تبریک بگویند.زید بن ارقم مىگوید: نخستین کسانى از مهاجرین که با على دست دادند ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه وزبیر بودند ومراسم تبریک وبیعت تا مغرب ادامه داشت.
در اهمیت این رویداد تاریخى همین اندازه کافى است که صدوده نفر صحابى حدیث غدیر را نقل کردهاند. البته این مطلب به معنى آن نیست که از آن گروه زیاد تنها همین تعداد حادثه را نقل کردهاند، بلکه تنها در کتابهاى دانشمندان اهل تسنن نام صدو ده تن به چشم مىخورد. درست است که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم سخنان خود را در اجتماع صد هزار نفرى القاء کرد، ولى گروه زیادى از آنان از نقاط دور دستحجاز بودند واز آنان حدیثى نقل نشده است. گروهى از آنان نیز که این واقعه را نقل کردهاند تاریخ موفق به درج آن نشده است واگر هم درج کرده به دست ما نرسیده است.
در قرن دوم هجرى، که عصر «تابعان» است، هشتاد ونه تن از آنان، به نقل این حدیث پرداختهاند.
راویان حدیث در قرنهاى بعد همگى از علما ودانشمندان اهل تسنن هستند وسیصد وشصت تن از آنان این حدیث را در کتابهاى خود آوردهاند وگروه زیادى به صحت واستوارى آن اعتراف کردهاند.
در قرن سوم نود ودو دانشمند، در قرن چهارم چهل وسه، در قرن پنجم بیست وچهار، در قرن ششم بیست، در قرن هفتم بیست ویک، در قرن هشتم هجده، در قرن نهم شانزده، در قرن دهم چهارده، در قرن یازدهم دوازده، در قرن دوازدهم سیزده، در قرن سیزدهم دوازده ودر قرن چهاردهم بیست دانشمند این حدیث را نقل کردهاند.
گروهى نیز تنها به نقل حدیث اکتفا نکردهاند بلکه در باره اسناد ومفاد آن مستقلا کتابهایى نوشتهاند.
طبرى، مورخ بزرگ اسلامى، کتابى به نام «الولایة فی طریق حدیث الغدیر» نوشته، این حدیث را از متجاوز از هفتاد طریق از پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم نقل کرده است.
ابن عقده کوفى در رساله «ولایت» این حدیث را از صد وپنج تن نقل کرده است.
ابوبکر محمد بن عمر بغدادى، معروف به جعانى، این حدیث را از بیست وپنج طریق نقل کرده است.
تعداد کسانى که مستقلا پیرامون خصوصیات این واقعه تاریخى کتاب نوشتهاند بیست وشش نفر است.
دانشمندان شیعه در باره این واقعه بزرگ کتابهاى ارزندهاى نوشتهاند که جامعتر از همه کتاب تاریخى «الغدیر» است که به خامه تواناى نویسندهنامى اسلامى علامه مجاهد مرحوم آیة الله امینى نگارش یافته است ودر تحریر این بخش از زندگانى امام على - علیه السلام ازاین کتاب شریف استفاده فراوانى به عمل آمد.
پىنوشتها:
1- جحفه در چند میلى «رابغ» بر سر راه مدینه واقع است ویکى ازمیقاتهاى حجاج است.
2- مرحوم علامه امینى نام وخصوصیات این سى تن را در اثر نفیس خود «الغدیر» (ج1، ص196 تا209) به طور مبسوط بیان کرده است. که در میان آنان نام افرادى مانند طبرى، ابو نعیم اصفهانى، ابن عساکر، ابو اسحاق حموینى، جلال الدین سیوطى به چشم مىخورد و از میان صحابه پیامبر از ابن عباس وابو سعید خدرى وبراء بن عازب نام برده شده است.
3- خصوصا بر اعرابى که همواره مناصب مهم را شایسته پیران قبایل مىدانستند وبر اى جوانان، به بهانه اینکه بى تجربهاند، وقعى قائل نبودند. لذا هنگامى که رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم عتاب بن اسید را به فرماندارى مکه واسامة بن زید را به فرماندهى سپاه عازم به تبوک منصوب کرد از طرف جمعى از اصحاب وپیروان خود مورد اعتراض قرار گرفت.
4- بنا به نقل احمد بن حنبل در مسند او، پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم این جمله را چهار بار تکرار کرد.
5- الیوم اکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا . (سوره مائده، آیه3) .
6- فقال له قم یا علی فاننی فمن کنت مولاه فهذا ولیه رضیتک من بعدی اماما وهادیا فکونوا له اتباع صدق موالیا
7- احتجاج طبرسى، ج1، صص84- 71، چاپ نجف.
8- آیات3و67 سوره مائده.
9- وفیات الاعیان، ج1، ص 60 وج2، ص223.
10- وفیات الاعیان، ج1، ص 60 وج2، ص223.
11- التنبیه والاشراف، ص 822
12- ثمار القلوب، ص 511.
ما معتقدیم: پیامبر اسلام (ص) در موارد متعدد على (ع) را بالخصوص به عنوان جانشین خود (به فرمان خداوند) معرفى کرده است، از جمله در غدیر خم (منزلگاهى نزدیک جحفه) به هنگام بازگشت از حجة الوداع در میان جمع عظیمى از اصحابش خطبه خواند و جمله معروف: «ایها الناس الست اولى بکم من انفسکم قالوا بلى، قال:فمن کنت مولاه فعلى مولاه، اى مردم آیا من نسبتبه شما از خود شما سزاوارتر نیستم؟گفتند:آرى! فرمود:کسى که من مولى و رهبر و سزاوارتر به او هستم، على (ع) مولى و رهبر و سزاوارتر به اوست» . (1) چون هدف این نیست که در بیان این اعتقادات زیاد به سراغ استدلالات برویم و پافشارى و جر و بحث داشته باشیم، همین اندازه مىگوییم حدیث مزبور چیزى نیست که به سادگى بتوان از کنار آن گذشت و یا آن را به عنوان بیان یک دوستى و محبتساده تفسیر نمود که پیامبر اسلام (ص) با آن تشریفات و تاکیدات بیان کرده باشد.
آیا این همان چیزى نیست که مطابق گفته ابن اثیر در کامل، پیامبر (ص) در آغاز کارش، هنگامى که آیه «و انذر عشیرتک الاقربین» نازل شد، خویشان خود را جمع نمود و اسلام را بر آنها عرضه داشت، سپس فرمود: «ایکم یوازرنى على هذا الامر على ان یکون اخى و وصیى و خلیفتى فیکم، کدام یک از شما مرا در این کار یارى مىکند تا برادر من و وصى و خلیفه من در میان شما باشد» .
هیچ کس به دعوت پیامبر (ص) پاسخ نگفت جز على (ع) که عرض کرد: «انا یا نبى الله اکون وزیرک علیه، من اى پیامبر وزیر و یاور تو در این کار خواهم بود!» پیامبر (ص) به او اشاره کرد و فرمود: «ان هذا اخى و وصیى و خلیفتى فیکم، این نوجوان برادر من، وصى من و خلیفه من در میان شماست» . (2) و آیا این همان نیست که پیامبر (ص) در آخرین ساعات عمرش مىخواستبار دیگر آن را بیان کند و بر آن تاکید نهد و به گفته صحیح بخارى دستور دارد: «ایتونى اکتب لکم کتابا لن تضلوا بعده ابدا، وسیلهاى بیاورید تا نامهاى بنویسم که در پرتو آن هرگز گمراه نشوید!» و در ادامه حدیث آمده است که بعضى به مخالفتبا پیامبر (ص) در این زمینه پرداختند و حتى سخن بسیار توهین آمیزى گفتند و مانع شدند. (3)
باز تکرار مىکنیم هدف ذکر عقاید با مختصرى استدلال است، نه بیشتر از آن و گرنه بحثها شکل دیگرى داشت.
پىنوشتها:
1- این حدیثبه طرق متعدد از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است و تعداد روات حدیثبالغ بر 110 نفر از صحابه و 84 نفر از تابعین و در 360 کتاب معروف اسلامى آمده است که شرح آنها در این مختصر نمىگنجد. (به جلد 9 پیام قرآن، صفحه 181 به بعد مراجعه فرمایید) .
2- کامل ابن اثیر، جلد 2، صفحه 63، چاپ بیروت، دار صادر-همین معنى را با مختصر تفاوتى در مسند احمد حنبل، جلد 1، صفحه 11، و ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه، جلد 13، صفحه 210 و دیگران در کتب دیگر نقل کردهاند.
3- این حدیث را بخارى در جزء پنجم، صفحه 11 باب «مرض النبى» نقل کرده، و از آن روشنتر، صحیح مسلم در جلد 3، صفحه 1259 ذکر کرده است.