وکیل پایه یک

وکیل پایه یک

مطالب ومقالات حقوقی,کیفری،اجتماعی
وکیل پایه یک

وکیل پایه یک

مطالب ومقالات حقوقی,کیفری،اجتماعی

حکایت قسمت سی و چهارم گلستان سعدی

ملک زوزن را خواجه ای بود کریم النفس نیک محضر که همگان را در مواجهه خدمت کردی و در غیبت نکویی گفتی اتفاقاً از او حرکتی در نظر سلطان ناپسند آمد مصادره فرمود و عقوبت کرد و سرهنگان ملک به سوابق نعمت او معترف بودند و به شکر آن مرتهن در مدت توکیل او رفق و ملاطفت کردندی و زجر و معاقبت روا نداشتندی

صلح با دشمن اگر خواهی، هرگه که تو را                 در قفا عیب کنــد در نظـرش تحسین کن

سخن آخــر به دهــان می‌گذرد مـــوذی را                  سخنش تلخ نخواهی دهنش شیرین کن

 آن چه مضمون خطاب ملک بود از عهده بعضی بدر آمد و ببقیتی در زندان بماند آورده‌اند که یکی از ملوک نواحی در خفیه پیامش فرستاد که ملوک آن طرف قدر چنان بزرگوار ندانستند و بی عزّتی کردند اگر رای عزیز فلان احسن الله خلاصه به جانب ما التفاتی کند در رعایت خاطرش هر چه تمام تر سعی کرده شود و اعیان این مملکت به دیدار او مفتقرند و جواب این حرف را منتظر.

خواجه برین وقوف یافت و از خطر اندیشید و در حال جوابی مختصر چنان که مصلحت دید بر قفای ورق نبشت و روان کرد یکی از متعلقان واقف شد و ملک را اعلام کرد که فلان را که حبس فرمودی با ملوک نواحی مراسله دارد ملک به هم بر آمد و کشف این خبر فرمود قاصد را بگرفتند و رسالت بخواندند نبشته بود که

حسن ظنّ بزرگان بیش از فضیلت ماست و تشریف قبولی که فرمودند بنده را امکان اجابت نیست به حکم آن که پرورده نعمت این خاندان است و به اندک مایه تغیر با ولی نعمت بی وفایی نتوان کرد چنان که گفته‌اند

آن را که به جای توست هر دم کرمی                  عذرش بنه ار کند به عمری ستمی

ملک را سیرت حق شناسی از او پسند آمد و خلعت و نعمت بخشید و عذر خواست که خطا کردم ترا      بی‌جرم و خطا آزردن گفت یا خداوند بنده درین حالت مر خداوند را خطا نمی‌بیند تقدیر خداوند تعالی بود که مرین بنده را مکروهی برسد پس به دست تو اولی تر که سوابق نعمت برین بنده داری و ایادی منت و حکما گفته‌اند

گر گزنـــدت رسـد از خلق مـــرنج              که نه راحت رسد ز خلق نه رنـج

از خدا دان خلاف دشمن و دوست             کاین دل هر دو در تصرف اوست

گــر چه تیـــر از کــمان همی گذرد             از کمـانـــدار بینــد اهل خـــــــرد

 

نکات مفید:

 ادامه مطلب 

 خواجه: بزرگ، سرور، مهتر، رئیس

مُلک زوزن را خواجه‌ای بودرئیسی برای سرزمین زوزن بود

کریم النفس: از کرم و به معنای: از جهات ویژگی‌های شخصیتی انسان بخشنده‌ای بود و اکرم از کرامت است.

همگِنان: مخفف گون و گین، هم‌سطح، هم شکل، هم نوعان، هم ردیفان

مواجهه: از وجه و باب آن مفاعله به معنای روبرو است.

مصادره: مصدر باب مفاعله،  اجازه تصرف اموال را از فرد بگیرند.

سوابق: سابقه

مرتهِن: از رهن به معنای گرو، رهین منت او،

رفق: همراه، مهربانی

توکیل: از ( وکل ) به معنای کار را به کسی واگذار کردن، امر وامانده، بازداشت موقت،

آخِر:‌ پایان و آخرَ به معنای دیگر است در بیت (سخن آخر به دهان . . . ) مراد آخِر است

موذی را: رای فک اضافه، این "را" برای تفکیک کردن مضاف از مضاف الیه استفاده می‌شود

معاقبت: عقوبت

روا نداشتند: نمی‌توان از مرزها عبور کرد

خطاب: توبیخ

آنچه مضمون خِطاب ملک بود از عهده بعضی به درآمد: آنچه منظور ملک بود را برخی توانستند اجرا کنند.

خُفیه: یواشکی        خیفه: ترس

رَای: نظر

احسن الله خلاصه: خدا خلاصش را نیکو کند

خلعت: از خلع، به معنای بیرون آوردن، خلعت یعنی بزرگی لباس خود را از تن خود خارج کند و به دیگری ببخشد و این کلمه ( با کسر و فتح خ) بنا به قائده "و فَعلةٌ لِمَرةٍ کَجَلسة و فِعلةٌ لِهیئةٍ کَجِلسَة" هر دو صحیح می‌باشد اگر کیفیت خلعت را در نظر داشته باشیم خِلعت و اگر یک بار خلع در نظر داشته باشیم خَلعت می‌گوییم.

خِلاف: مخالفت و خَلاف به معنای پشت، رویگردان است در این بیت منظور خِلاف است برگرفته http://adabiiat.blogfa.com/

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد