*به قول وکلای قدیمی :(وکلا حرف مفت زیاد می زنند (بلا نسبت همکاران گرامی) ولی مفتی حرف نمی زنند )
آب از دستش نمی چکد .
آب از سرش گذشته است .
آب پاکی روی دست کسی ریختن .
آهن ،اهن را از کوره بیرون می آورد .
آه نداره که با ناله سودا کند .
آب در هاون کوبیدن .
آنچه زود بر آید، دیر نپاید ....
آنرا که حساب پاک است از محاسبه چه باک است ؟
آب از سرچشمه کل است .
آب نمی بیند وگرنه شناگر قابلی است .
با پنبه سر بریدن.
باد آورده را باد می برد .
بادنجان دور قاب چین .
بار کج به منزل نمی رسد .
با سیلی ،صورت خود را سرخ نگهداشتن .
با یک گل بهار نمی شود .
به دندان اسب پیش کشی نگاه نمی کنند .
برای کسی بمیر که برای تو تب کند.
به مرگ می گیرد تا به تب راضی شود .
به هر کجا که روی آسمان همین رنگ است .
پنج انگشت برادرند، ولی برابر نیستند .
پز عالی ،جیب خالی .
تا گوساله گاو شود ،دل صاحبش آب شود .
تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها .
تخم مرغ دزد ،شتر دزد می شه .
ترس برادر مرگ است .
ترک عادت موجب مرض است.
تنها به قاضی رفتن .
تو نیکی می کن در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز
توبه گرگ مرگ است .
جواب دندان شکن .
جوینده، یابنده است.
چادر قلعه زن است .
چاه کن همیشه ته چاه است .
چاه نکن بهر کسی، اول خودت دوم کسی .
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی .
چراغ از بهر تاریکی نگهدار .
چند کلمه از مادر عروس بشنو !
چوب خدا صدا ندارد ،هرکه بخورد دوا ندارد.
چو دخلت نیست، خرج آهسته تر کن .
چه علی خواجه، چه خواجه علی